اما بخیلانه عزم رفتن کردند حاصل مشورت چند روزشان دریغ بود و حسرت قطره ای باران بر شهر
ابر را دریغ آمد جایی ببارد که در آن نفاق و نادرستی، کینه و خودخواهی، عرف آن است.
کاشکی یار و غمخوار یکدیگر باشیم و درمانی برای دردها، مهربانی را از هم دریغ نکنیم
شاید که بار دیگر ابر تیره در بالای شهرمان شاهد صفا و یکرنگی ما باشد و آنوقت ببارد و ببارد.
تا زمین تشنه سیراب گردد و سخاوت همیشگی اش را بر ماا هدیه کند
که هرکجا محبت است خدا همانجاست
آری خدا محبت است
روز شانزده آذر
شب یلدا...برچسب : نویسنده : raziehjalili بازدید : 152